بوی بارون
آن روز غروب
تو همان نور خالص آسمان بودی
هی صدايت کردم که بيا
ولی انگار تو نشنيدی!!!!
يک لحضه انگار برگشتی و نگاهم کردی
حس غريبی تو نگاهت ديدم
نمی دانم که اون روز جز من کسی تو رو ديده بود يا نه؟
خيلی ديدنی بودی
اون روز بوی بارون در سايه سار ياس می دادی
خيلی خوش بو بودی
گفتم بنويسم شايد آروم بشم
اما اينم يادت باشه من اگه در غرب زاده شدم
ولی تمام دريا های شمال و جنوب را من گريسته ام
نمی دانم چرا ؟!!
ولی انگار يه آشنا تو خواب من غمگين است
خاموش وخسته
و رهگذر بی نام ونشون می سرايد
ای دل از بی تارو پودی خسته ام
آنچه گفتی و نبودی خسته ام
بايد امشب پيکرم را بردرن
وای از اين قبر عمودی خسته ام
هميشه شاد باشي
سلام رهگذر.... ممنون که بمن سرزدی.... ببخش که دير امدم...ولی حالا به روز هستم.... به کلبه ام بيا و شادم کن....
سلام همزاد رهگذر... وب زيبايی دارید تبريک ميگم... ممنون ميشم به قلبستان من هم سری بزنيد تا هميشه شاعر باشيد............
سلام خيلی ممنون که به من سر زدی وقتی وبلاگت رو می خوندم انگار حرف دل خودم رو می خوندم. خيلی زيبا بود موفق باشی
سلام مرسی که خبرم کردي... قشنگ بود... شاد باشی
سلام تا حالا ۴۵ بار امدم مطلبت همون قبليس من آپم بيا بای
سلام . با حضور چند داور به بهترین جواب و پاسخ . برنده را اعلام کردیم . شاید برنده تو باشی .... خودت چه فکر میکنی . بیا ببین برنده مسابقه طنز سیاسی کیست .
سلام..وب زيبايی داری.. به منم سر بزن خوشحال ميشم..
نگاشته زيبايي بود... چون زندگي، پر اندوه... چون غم، جانكاه... چون زمينه نوشته هاتون، سياه... اما بازم بايد عبور كرد (و تو مثل هميشه رهگذر باش)... يادمون باشه حتي اگه به زلالي آب چشمه هاي تازه جوشيده باشيم... در صورت ركود... خواهيم گنديد! ...
سلام من اپم و منتظر... موفق باشی!